حالی با خیال خویشتن

آخرین مطالب
  • ۰۱/۰۹/۱۹
    .
  • ۰۱/۰۹/۱۴
    ...
پربیننده ترین مطالب
  • ۰۱/۰۹/۱۴
    ...

میشه؟

پنجشنبه, ۱۰ آذر ۱۴۰۱، ۰۸:۳۵ ب.ظ

میشه اگه گم شدم بیای و پیدام کنی؟

  • آیه :)

انتهای این جاده

چهارشنبه, ۹ آذر ۱۴۰۱، ۰۶:۴۳ ب.ظ

و این جاده ی زندگی ما رو به کجا خواهد برد خانوم آیه؟

  • آیه :)

تخلیه ی هیجانی

جمعه, ۴ آذر ۱۴۰۱، ۰۷:۵۳ ب.ظ

انقدر سر فوتبال داد و جیغ و حرس زدیم و خوردیم، قشنگ حس میکنم بعد عمری تخلیه هیجانی شدم😅

  • آیه :)

پارادوکسی انسانی

دوشنبه, ۳۰ آبان ۱۴۰۱، ۱۲:۲۴ ب.ظ

اینکه آدمی تو رو خیلی خوب بشناسه کنار اینکه اون حس هم دردی و درک کردنو کنارش داره میتونه ترسناکم باشه.اینکه انگار دیگه چیزی نداری تا ازش پنهان کنی و خودش همیشه تا اخر هر مسئله ای رو متوجه میشه.

  • آیه :)

اعداد دوست نداشتنی

شنبه, ۲۸ آبان ۱۴۰۱، ۰۳:۵۷ ب.ظ

جدا از نگرانی هایی که این روزا کم و بیش اکثرمون داریم ، از سمت دیگه من نگران حجم زیاد درسای کنکورم ،روزایی که تا میای از خواب پاشی و بشینی سر کارات میبینی تموم شده و همتی که ندارمم هست.

اون دختر چند سال پیش که با حل کردن مسئله های ریاضی و درس خوندن زندگی میکرد الان خستس از این همه فرمول و عدد و رقم.خسته ی خسته.

  • آیه :)

آره دیگه

يكشنبه, ۸ آبان ۱۴۰۱، ۰۷:۰۰ ب.ظ

به خواب نیز نمیبینمش چه جای وصال

  • آیه :)

بوی قرمه سیزی کله

يكشنبه, ۸ آبان ۱۴۰۱، ۰۶:۵۹ ب.ظ

داشتم مثل خیلی از شبا که توی حیاتمون قدم میزنم و بعدش میشینم مدتها به آسمون و ستاره ها نگاه میکنم، با چشمی خیره به نورای چشمک زن آسمون فکر میکردم.توی فکرام یهو یادم افتاد یه زمانیکه نوجوون بودم و کلم بوی قرمه سبزی میداد،توی حال و هوایی که به فکر خودم عاشقی بود اومده بودم دو تا ستاره نزدیک توی آسمون انتخاب کرده بودم و یکیشو ستاره ی خودم میدونستم و یکیشو اوشون:)))) بعدش یادم افتاد که حتی حروف اسم این عشق نوجوونی رو هم جاهای مختلف خونه نوشته بودم و مثلا اینجوری از رازم محافظت میکردم.:))

  • آیه :)